دارم میام
الان که این مطلبو میخونید من به همراهه همسری و پسمری و بابای همسری نشستیم توی هواپیما و داریم میایم ایران. خیلی خوشحالم بعد از دو سال دارم میخوام خانوادم و دوستامو ببینم. از وقتی که از کشور خارج شدم همش به فکره همه ی کسایی که تو کله عمرم باهاشون ملاقات داشتم میافتم خیلی دوست داشتم که حداقل یکیشونو پیدا میکردم تا دوباره ببینمش. بیشتر از همه دنباله یکی میگردم که واقعا واقعا از ته ته دل، دلم براش تنگ شده خیلی دوست داشتم پیداش کنم. اسمش فاطمست فامیلیش جعفری چپ دسته من دست خطشو خیلی دوست داشتم سره یه چیزه بیخودی با هم قهر کردیم کینه ی منم که شتری هر چی اومد گفت بابا ساله تحصیلی داره تموم میشه ممکنه همو نبینیم بیا آشتی کنیم، آشتی نکردم که نکر...
نویسنده :
ام طه
23:58